هوووو سربازان دلاور من! من تا 3 می شمارم، بعدش دستور حمله می دم. هرکی هم گوش نکرد...خب لابد گوش نکرده دیگه. یه قرارملاقات با ابلیسک بزرگ بذاره، یه دست و پایی بهش بماله شاید فرجی بشه.
شمارش الان آغاز میشه...راستی چه خبر سرباز، خودت خوبی، پدر و مادرت بالاخره پیدا شدن؟ فهمیدی کین؟ همون نفهمی بهتره بابا.
هووووش. همه سربازا آمادن؟ لباسا مرتبه؟ هوووی زنیکه، ول کن دیگه آرایشو عوضی! میخایم حمله کنیم.میفهمی؟! حمله...
شمارش معکوس رو آغاز می کنم...آها راستی معکوس نبود. نامعکوس. صفر....تف به قبرت الان هم وقت زنگ خوردن گوشیه؟ الو...آقای نخست وزیر، خوب هستید، من شرمنده، پدر و مادر خوبن...مگه پیدا شدن؟...راستی ما قرار بود به کجا حمله کنیم؟ آها ایران! باشه الان دستورشو میدم، ابلیسک پشت و پناهتون!
شماره هارو بصورت ریاضی میخونم، خوب گوشاتو واکن، مغز واموندتو هم بکار بگیر..آهاای باتوهم هستما. ول کن اون ابوقراضه میرکابارو!
بشمار: صفر در یک، صفر در دو، صفر در...چرا تن لشتون رو تکون نمیدید..آخرش خودمو از دستتون می کشم حالا می بینید...تهق